کد مطلب:95301 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:161

زهد و عشق و پرستش











سرچشمه دیگر زهد و ترك لذت گرایی، برخورداری از مواهب روحی و معنوی است. ما فعلا در صدد اثبات جنبه معنوی جهان و جنبه معنوی انسان نیستیم؛ این خود داستانی دیگر است. بدیهی است كه بنابر جهان بینی مادی ترك لذت گرائی و ماده پرستی و پول پرستی برای یك سلسله كمالات معنوی، بی معنی است. ما فعلا با این مكتب و اینگونه طرز تفكر كاری نداریم. روی سخن با كسانی است كه بویی از معنویت به مشامشان رسیده است. اگر كسی بویی از معنویت برده باشد می داند كه تا انسان از قید هواپرستی آزاد نگردد، و تا طفل جان از پستان طبیعت گرفته نشود، و تا مسائل مادی از صورت هدف خارج نشود و به صورت وسیله در نیاید، سرزمین دل برای رشد و نمو احساسات پاك و اندیشه های تابناك و عواطف ملكوتی آماده نمی گردد. این است كه می گویند: زهد شرط اصلی معرفت افاضی است و پیوندی محكم و ناگسستنی با آن دارد.

حق پرستی به معنی واقعی كلمه، یعنی شور محبت و خدمت

[صفحه 252]

حق را داشتن و با یاد او مأنوس بودن و از پرستش او لذت بردن و در حال توجه و حضور و ذكر دائم بودن، با خودپرستی و لذت گرایی و در اسارت زرق و برق مادیات بودن به هیچ وجه سازگار نیست. نه تنها خداپرستی مستلزم نوعی زهد است، هر عشق و پرستشی (خواه در مورد وطن یا مسلك و مرام) مستلزم نوعی زهد و بی اعتنایی نسبت به شؤون مادی است.

عشقها و پرستشها، برخلاف علمها و فلسفه ها، چون سر و كارشان با دل و احساسات است رقیب نمی پذیرند. هیچ مانعی ندارد كه یك نفر عالم یا فیلسوف بنده ی درم و دینار باشد و به موقع خود فكر و اندیشه را در مسائل فلسفی و منطقی و طبیعی و ریاضی به كار اندازد، ولی امكان ندارد قلب چنین فردی كانون یك عشق، آنهم عشق به یك «معنی» از قبیل نوع انسان و یا مرام و مسلك بوده باشد، تا چه رسد به اینكه بخواهد كانون عشق الهی باشد و از عشق الهی برافروخته گردد و محل سطوع اشراقات و الهامات خدایی گردد. پس خانه دل را از تعلقات مادی خالی و فارغ نگهداشتن و بتهای سیم و زر را از كعبه دل فرود آوردن و شكستن، شرط حصول كمالات معنوی و رشد شخصیت واقعی انسانی است.

همانطور كه بارها گفته ایم، هرگز نباید آزادی از بندگی سیم و زر و بی اعتنائی به آنچه قابل تبدیل به این فلز است، با رهبانیت و ترك مسؤولیتها و شانه خالی كردن از زیر تعهدات اشتباه بشود، بلكه مسؤولیت و تعهد تنها در پرتو چنین زهدهائی است كه حقیقت خویش را باز می یابند و دیگر لفظ تو خالی و ادعای بی پشتوانه

[صفحه 253]

نمی باشند. همچنانكه در شخص علی علیه السلام این دو، یعنی زهد و احساس مسؤولیت یك جا جمع بود. علی اول زاهد جهان بود و در عین حال حساسترین قلبها را نسبت به مسؤولیتهای اجتماعی در سینه داشت. او از طرفی می گفت:

«ما لعلی و لنعیم یفنی و لذة لا تبقی».[1].

علی را با نعمت و لذت ناپایدار چه كار؟

از طرف دیگر، برای یك بی عدالتی كوچك و احیانا به خاطر یك محروم، شب خوابش نمی برد. او حاضر نبود شكم سیر بخوابد، مبادا در اقصی بلاد كشور فردی گرسنه پیدا شود:

«و لعل بالحجاز او الیمامة من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع».[2].

میان آن زهد و این حساسیت رابطه مستقیم بود. علی چون زاهد و بی اعتنا و بی طمع بود و از طرف دیگر قلبش از عشق الهی مالامال بود و جهان را از كوچكترین ذره گرفته تا بزرگترین ستاره یك واحد ماموریت و مسؤولیت می دید، این چنین نسبت به حقوق و حدود اجتماعی حساس بود. او اگر فردی لذتگرا و منفعت پرست می بود

[صفحه 254]

محال بود این چنین شخصیت مسؤول و متعهدی پیدا كند.

در روایات اسلامی به این فلسفه زهد تصریح شده است و در نهج البلاغه بالخصوص بر آن تكیه شده است. در حدیث از امام صادق علیه السلام رسیده است كه:

... و كل قلب فیه شك او شرك فهو ساقط و انما اراد وا الزهد لتفرغ قلوبهم للاخرة.[3].

هر دلی كه در آن شك یا شرك وجود داشته باشد از درجه اعتبار ساقط است. از این جهت زهد را برگزیدند كه دلهایشان برای آخرت از هر آرزوی دیگر خالی و فارغ باشد.

چنانكه می بینیم، در این حدیث هر نوع هواپرستی و لذت پرستی «شرك» و بر ضد خدا پرستی خوانده شده است. مولوی زهد عارفانه را اینچنین توصیف می كند:


زهد اندر كاشتن كوشیدن است
معرفت آن كشت را روییدن است


جان شرع و جان تقوا عارف است
معرفت محصول زهد سالف است


بوعلی در نمط نهم اشارات كه به «مقامات العارفین» اختصاص یافته است، زهد را به زهد عارف و زهد غیر عارف تقسیم می كند.

[صفحه 255]

می گوید:

زاهدانی كه از فلسفه زهد آگاهی ندارند، به خیال خود «معامله»ای انجام می دهند؛ كالای آخرت را با كالای دنیا معاوضه می كنند، از تمتعات دنیا دست می شویند كه در عوض از تمتعات اخروی بهره مند گردند، به عبارت دیگر در این جهان برداشت نمی كنند تا در جهان دیگر برداشت نمایند. ولی زاهد آگاه و آشنا به فلسفه زهد از آنجهت زهد می ورزد كه نمی خواهد ضمیر خویش را به غیر ذات حق مشغول بدارد. چنین شخصی شخصیت خویش را گرامی می دارد و جز خدا چیز دیگر را كوچكتر از آن می داند كه خود را بدان مشغول سازد و در بند اسارتش درآید.»

عبارت بوعلی اینست:

«الزهد عند غیر العارف معاملة ما كان یشتری بمتاع الدنیا الاخرة و الزهد عند العارف تنزه ما عما یشغل سره عن الحق و تكبر علی كل شی ء غیر الحق».

و هم او در فصلی دیگر از كتاب اشارات، آنجا كه درباره «تمرین عارف» بحث می كند، می گوید:

[صفحه 256]

«این تمرین به خاطر سه هدف است: یكی رفع مانع یعنی برداشتن غیر خدا از سر راه، دوم رام و مطیع ساختن نفس اماره نسبت به نفس مطمئنه، سوم تلطیف باطن.»

آنگاه برای هر یك از آن سه هدف، عامل یا عواملی ذكر می كند.

می گوید زهد حقیقی و واقعی كمك می كند به هدف اول، یعنی برداشتن غیر حق از سر راه.


صفحه 252، 253، 254، 255، 256.








    1. نهج البلاغه، خطبه 215.
    2. نهج البلاغه، نامه 45.
    3. كافی ج 2/ ص 16 و 129.